يک داستان تا چه اندازه مي تواند کوتاه باشد و باز هم داستان محسوب شود؟ سالها پيش، چارلز شولتز در يکي از کميک هاي تصويري اش به اين سوال پاسخ داده است. يک بار لينوس از لوسي پير و خميده قامت به اصرار خواست براي او داستاني تعريف کند. لوسي غرولندکنان قبول کرد. او گفت: «مردي به دنيا آمد. زندگي کرد و مرد. پايان.» اين کوتاه ترين داستاني است که تا به حال خوانده ام. اما براي من مانند لينوس اين داستان راضي کننده نبود. بنابراين شايد بايد اين سؤال را به نحو ديگري مطرح کرد: يک داستان تا چه اندازه مي تواند کوتاه باشد و باز داستان خوبي محسوب شود؟ حد ممکن براي نقل داستاني که بتواند خواننده را راضي کند، چقدر است؟ فکر ميکنم پاسخ را پيدا کرده باشم و از آنجا که شما هم در اين لحظه اين کتاب را در دست داريد، پس پاسخ را پيدا کرده ايد. يک لحظه فکر کنيد پاراگرافي که اکنون خوانده ايد فقط پنجاه و پنج كلمه بود. اين رقم به طرز مسخره اي ناچيز است. نه! اين بي اندازه کوچک است. بنابراين چگونه ميتواند هدف يا کيفيتي را انتقال دهد. من فقط اين را ميدانم که اين اندازه عادي داستانهاي پنجاه و پنج کلمه اي است و کارايي لازم را هم دارد. اين را نيز مي دانم که شما در صفحات بعد جنايت و تعليق، ترس و دسيسه، عشق و خيانت را همراه با جهانهاي دور دست و اهريمنان درون خواهيد يافت. همه اينها هم تنها در پنجاه و پنج كلمه بيان شده اند. وقتي نخستين بار در پاييز 1987 مسابقه داستانهاي پنجاه و پنج کلمه اي را اعلام کردم، اين يک قمار بود. مطمئن نبودم نويسندگان بتوانند از عهده چنين کاري برآيند. طبيعتا بيشتر داستانهايي که در آن سال براي ما فرستاده شدند خيلي خوب نبودند اما گاه و بيگاه در ميان صفحات تايپ شده متن هاي کوتاه و درخشاني پيدا مي شدند و نويسندگان آنها کساني بودند که اين سبک را واقعا درک کرده بودند. من اغلب سعي کرده ام آثار پنجاه و پنج کلمه اي را براي مردم توضيح دهم. اما بيشتر آنها فکر ميکنند ديوانه ام. حالا مي توانم اين کتاب را به آنها نشان بدهم که مجموعه اي از بهترين آثاري است که در طي سالها براي ما ارسال شده اند. اگر شما نگاهي به صفحات اين کتاب انداخته باشيد ميدانيد از چه حرف مي زنم. درضمن احتمالا متوجه شده ايد که بسياري از داستانها علاوه بر محدوديت در تعداد کلمات يک نقطه اشتراک ديگر هم دارند، يعني پايان غيرمنتظره همه آنها. بسياري از نويسندگان حس کرده اند با مواد کاري چنين محدود، يک داستان پنجاه و پنج کلمه اي موفق، بايد پاياني راضي کننده داشته باشد و آنها داستان هايشان را براين اساس آفريده اند. در يکي از داستانهاي سريال معروف «نقطه تلاقي دو جهان» (Twilight zone)، برجس مرديت، کتابخواني عينکي است که در مي يابد تنها بازمانده يک قتل عام اتمي است و عينکش را در ميان کتاب هاي بي شمار ميشکند. اين اثر به سادگي مي تواند به عنوان يک داستان پنجاه و پنج کلمه اي نوشته شده باشد. داستان پنجاه و پنج کلمه اي کوتاه ترين شيوه داستان گويي است و در آن کلمات با دقت فوق العاده اي انتخاب مي شوند تا هرچه مؤثرتر باشند. اين شيوه اي است که «او. هنري» اگر ناچار بود داستاني را پشت يک کارت معرفي بنويسيد انتخاب مي کرد يا سريال «نقطه تلاقي دو جهان»، اگر تنها يک دقيقه طول مي کشيد به آن تبديل مي شد. تصور کنيد داستان هاي مشهور و خيلي کوتاه «اچ. اچ. مونرو»، باز هم کوتاه تر نوشته شوند. داستان پنجاه و پنج کلمه اي مي تواند تخيلي و جنايي، انديشمندانه و پوچ گرا، ترسناک و تاثيرگذار باشد. و هدف از خواندن و نوشتن هم جز اين نيست. براي نويسندگاني که عادت دارند براي بيان انديشه هايشان از تعداد صفحات بيشتري استفاده کنند، نوشتن داستان پنجاه و پنج کلمه اي کاري عصبي کننده است. «جيمز ميشنر» ممکن بود زماني را به اين کار اختصاص دهد. اما آيا براي لينوس خواندن داستاني پنجاه و پنج کلمه اي رضايت بخش بود؟ آيا تعداد کلماتي تا به اين اندازه محدود ميتوانند به راستي خواننده اي را راضي کنند؟ «جيمز توماس» که داستان هاي تقريبا با 55 كلمه نوشته ميشوند - در مقدمه برگزيده داستان هاي به نام درخشش داستاني»، (ناشر و. و. نورتون و شرکا)، گفته است: تمامي داستان هاي باارزش، موفقيت خود را نه به طول داستان، بلکه به ژرفا، دقت و روشني ديد، مفاهيم انساني و حدي مديون هستند که خواننده آنها بتواند مسائل اساسي حيات را در آنها بيابد.» . فکر نميکنم من بتوانم مسئله را بهتر از اين توضيح دهم. تنها اين را مي دانم که نويسندگان داستانهاي پنجاه و پنج کلمه اي اين نظرات را با ايجاز بيشتر بيان کرده اند.
نويسنده | استيو ماس |
قطع | جيبي |
مترجم | گيتا گركاني |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 275 |
نوبت چاپ | 24 |
ابعاد | 115*165 میلیمتر |
وزن | 187 |
سال چاپ | 1398 |
بررسی محصول برای كتاب داستان هاي 55 كلمه اي
افزودن نظر شما
تاكنون نظري ثبت نشده است.