خلاصه كتاب *
 خانواده هاي فقير سرزمين هاي شمالي كه در گروه هاي پراكنده زندگي مي كنند داراي قدرت هاي با ارزشي 
 هستند . برخي توانايي هاي خارق العاده دارند تا با يك نگاه ، يك واژه يا يك حركت حيوانات را رام كنند ، آتشي را 
 به پا كنند ، يا زميني را جا به جا كنند برخي ديگر قدرت هااي هراسناكي دارند . قادرند كسي را درمانده كنند فكرها
 را بخوانند يا افراد را به بيماري اي بي علاج مبتلا كنند . مردم سرزمين شمالي در وحشتي بي پايان به سر مي برند
 و هر آن ممكن است قبيله اي به قبيله اي ديگر هجوم آورد .
 اما قدرت اورك جوان قدرتي وحشي و غير قابل كنترل است . اورك از وحشت اينكه ممكن است ناخواسته و در يك 
 لحظه اشخاصي را كه دوست دارد ، يا افراد بي گناه را با يك نگاه ساده از بين ببرد چشم هاي خود را با چشم بند 
 بسته است . دوست دوران كودكي او ، گري تلاش مي كند تا راهنماي او در اين دنياي تاريك و ناآشنا باشد . گري نيز 
 خود از به كارگيري جادوي درونش اجتناب مي ورزد و حيوانات را براي شكار شدن فرا نمي خواند . آيا اين دو ترد شده ،
 كساني كه در سرزمين جادو و قدرت هاي فرازميني جايي در بين مردم ندارند ، مي توانند مسير خود را به درستي 
 بيابند ؟ *