خلاصه كتاب * ويل را نگاه مي كنم كه روي صندلي كنار من مي نشيند . آن را عقب مي كشد تا مطمئن شود فاصله ايمن را رعايت كرده . نگاه جديدي كه دقيقا نمي شناسم چشمانش را پر ميكند . نگاه تمسخر آميز يا طعنه زننده اي نيست ، كاملا آزاد است ، صادقانه است . آب دهانم را به سختي قورت مي دهم و سعي مي كنم احساساتي را كه در حال فوران اند سركوب كنم . اشك چشمانم را پر مي كند . آرام شروع مي كند به آواز خواندن . مثل بچه ها ميزنم زير گريه : « از اين جا برو . عين احمق ها شدم . » و با پشت دستم اشك هايم را پاك مي كنم و سرم را تكان مي دهم . دارد آهنگ آبي را مي خواند . قبل از آنكه بتوانم خودم را جمع كنم ، سيل اشك از گوشه ي چشمانم سرازير مي شود . چشمان آبي اش را تماشا مي كنم كه چطور روي آن تكه كاغذ مچاله دوخته شده تا تك تك كلمات آهنگ را ادا كند . احساس مي كنم قلبم دارد منفجر مي شود . در ان واحد انبوهي از احساسات بر من هجوم آورده . او مي خندد و سرش را تكان مي دهد . با او مي خندم و سرم را تكان مي دهم . نگاهمان در هم گره مي خورد . قلبم در سينه ام انگار به رقص درآمده و مانيتور ضربان قلب كنارم تندتر و تندتر بيپ بيپ مي كند . خيلي كم به جلو خم مي شود . در مرز خطر مي ماند ؛ ولي همين هم كافي است تا درد لوله ي گاسترو نومي ام را از يادم ببرد . اگرچه شايد مسخره ترين چيز باشد ؛ اما اگر در اتاق عمل بميرم ،بدون عاشق شدن نمرده ام .
نويسنده | ريچل ليپينكات |
قطع | رقعي |
مترجم | فاطمه صبحي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 216 |
نوبت چاپ | 50 |
ابعاد | 141*212 میلیمتر |
وزن | 201 |
سال چاپ | 1403 |
بررسی محصول برای كتاب پنج قدم فاصله
افزودن نظر شما
تاكنون نظري ثبت نشده است.