درباره کتاب ذهن درستكار چرا سياست و مذهب ، افراد خوب را از هم جدا مي كند اثر جاناتان هايت با ترجمه ی امين يزداني - هادي بهمني:
آیا می توانیم با هم کنار بیاییم؟» راندی کینگ این جمله را در یکم ماه می سال ۱۹۹۲با لحنی ملتمسانه گفت و سپس این جمله بر سر زبان ها افتاد. راندی مردی سیاه پوست بود که یک سال قبل تر، از چهار افسر پلیس لس آنجلس تا سرحد مرگ کتک خورده بود. تمام مردم آمریکا نوار ویدئویی این کتک کاری را دیده بودند. زمانی که هیئت منصفه دادگاه افسرها را مجرم نشناخت، این تبرئه خشم عموم مردم را برانگیخت و در لس آنجلس به مدت شش روز آشوب به پا شد. ۵۳ نفر از مردم کشته شدند و بیش از هفت هزار ساختمان به آتش کشیده شد. اکثر این آشوب ها به طور زنده از تلویزیون پخش شد، دوربین های خبری با استفاده از هلیکوپترهایی بر فراز تجمعات، اتفاقات را دنبال می کردند. بعد از اقدامی خشونت آمیز علیه راننده ای سفید پوست، کینگ تصمیم گرفت درخواستش را برای صلح و آرامش مطرح کند. عبارت درخواستی کینگ، امروزه به دلیل استفاده بیش از حد، به عبارتی ساده و پیش پا افتاده تبدیل شده است که بیشتر برای شوخی و خنده استفاده می شود تا درخواستی واقعی برای درک متقابل. به همین دلیل، مردد بودم که آیا این عبارت را در ابتدای این کتاب به کار ببرم یا نه. ولی به دو دلیل تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم. نخست اینکه امروزه آمریکایی ها از عبارت کینگ درباره روابط نژادی استفاده نمیکنند، بلکه درباره روابط سیاسی و فروپاشی همکاری های درون حزبی یا بین حزبیاستفاده می کنند. بسیاری از آمریکایی ها احساس می کنند اخبار شبانگاهی مربوط به واشنگتن را هلیکوپترهایی مخابره می کنند که مخصوص اخبار مناطق جنگی اند و بالای شهر چرخ می زنند. دلیل دومم این است که کینگ جمله اش را با عبارتی دوست داشتنی ادامه داد؛ ولی بریده بریده حرف می زد و تلاش می کرد جلوی ریزش اشکهایش را بگیرد، این جملات را گفت: «خواهش میکنم، می توانیم با هم کنار بیاییم. همه ما می توانیم با یکدیگر کنار بیاییم. منظورم این است: همه ما مدتی است که در این وضعیت گیر افتاده ایم. بیاید تلاش کنیم درستش کنیم.» موضوع کتاب پیش رو نیز همین است: چرا تا این حد برایمان سخت است که با یکدیگر کنار بیاییم؟ همه ما مدتی است که در این وضعیت گیر افتاده ایم. خب حداقل بیایید تمام تلاشمان را بکنیم تا بفهمیم چرا این قدر راحت به گروه هایی متخاصم تقسیم می شویم که هریک به حقانیت و درستکاری خود یقین دارند. افرادی که زندگی شان را وقف مطالعه موضوعی خاص می کنند، اغلب به این باور می رسند که موضوع مورد علاقه شان کلید فهم همه چیز است. در سالهای اخیر، کتابهای زیادی درباره نقش به سزای آشپزی، مادری، جنگ و حتی نمک، در تاریخ انسان منتشر شده است؛ کتاب پیش رو یکی از آن کتابهاست. من روان شناسی اخلاق خوانده ام و می خواهم ثابت کنم اخلاق همان ظرفیت شگفت انگیز انسانی است که تمدن را ممکن ساخته است. منظورم این نیست که آشپزی، مادری، جنگ و نمک ضروری نبوده اند، نه! در حقیقت، در این کتاب می خواهم از منظر روان شناسی اخلاق، سیری در طبیعت و تاریخ انسان داشته باشیم.
در انتهای این مطالب، امیدوارم روش جدیدی برای فکر کردن درباره دو موضوع بسیار مهم، آزاردهنده و تفرقه انگیز در زندگی انسان، یعنی سیاست و مذهب، به شما عرضه کنم. در کتابهای آداب معاشرت، به ما گفته میشود برای مبادی آداب به نظر رسیدن و در هم نشینی با کسانی که به درستی آنها را نمی شناسیم، نباید درباره این موضوعات بحث کرد؛ ولی من می گویم این کار را انجام دهید. سیاست و مذهب تجلی روان شناسی اخلاق اند و فهم آنها به نزدیک شدن افراد به یکدیگر کمک می کند. هدف من در این کتاب این است که مقداری از تندی، خشم و تفرقه انگیزی این موضوعات را بیرون بکشم و به جای آنها حیرت، شگفتی و کنجکاوی قرار دهم.
این اثر توسط نشر نوين توسعه منتشر شده است و می توانید اين كتاب و ساير کتاب های روانشناسي را از طریق خرید آنلاین از سایت فروش اینترنتی کتاب صانعی سفارش دهید.
نويسنده | جاناتان هايت |
قطع | رقعي |
مترجم |
|
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 401 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 141*212 میلیمتر |
وزن | 365 |
سال چاپ | 1399 |
بررسی محصول برای كتاب ذهن درستكار چرا سياست و مذهب ، افراد خوب را از هم جدا مي كند
افزودن نظر شما
تاكنون نظري ثبت نشده است.